قصه گویی به مناسبت هفته ی کتاب وکتابخونی توسط اعضای کتابخانه بر گزار شد وبا اهدای جوایزه از طرف قصه گو یان همراه بود هنر ومهارت قصه گویان در زمان قصه گویی باعث علاقه بیشتر اعضا به قصه گویی شدکه قصه دوبار در هفته توسط اعضا بر گزار می گردد.
قصه گویی
لباس زمستونی : یکی بود یکی نبود
زمستان بود وهمه جا سرد بود جیرجیرک خانم پارچه ای پیش پنبه دوز خانم برد تا برایش لباس بدوزد.
وقتی که پنبه دوز خانم پارچه اش را دید گفت: با این پارچه برایت لباس زمستونی بدوزم ! ؟بعد جیرجیرک خانم
گفت : مگر عیبی دارد؟ پنبه دوز خانم گفت : نه عیبی ندارد اما پنبه نازک برای تابستان است .جیرجیرک خانم
کفت: تو بدوز پوشید نش با من .لباس جیر چیرک خانم آماده شد و پنبه دوز خانم برد . چند روز بود که صدای
جیرجیرک خانم نیامد پنبه دوز خانم نگران شد وصبح روز بعد به خونشون رفت دید که چیرچیرک خانم روی
تخت خوابش خوابیده بود وگفت : کاش به حرفت گوش می دادم وحریص نمی شدم.
پاپان
قصه گویان سوالاتی در مورد قصه از بچه ها پرسید ن که همراه باجوایز بود
قصه گویان : مریم زارعی- سیده فضیله هاشمی
قصه گویی
تله موش
روزی روزگاری در یک مزرعه بزرگی زن وشوهر پیری زندگی می کردند که در کنار مزرعه شان طویله ای داشتند که در آن گاو، مرغ و گوسفند بود .یک روز که پیرزن به طویله اش سر می زد دید که موشی در آنجا زندگی می کرد . پیرزن که از موش می ترسید یک تله ی موشی جلوی در طویله گذاشت، موش که پیرزن را دید رفت پیش گاو ،مرغ وگسفند وبه آنها گفت : که پیرزن برایش تله ی گذاشته است ،تله ی برای موش است وبه ما ربطی ندارد .موش که دید آنها خیلی بی تفاوت هستند تصمیم گرفت خودش هواسش را حسابی جمع کند تا گرفتار تله ی موش نشود .چیرزن که از دور مراقب موش بود دید که حیدپوانی در تله گیر کرده است ، فکر کرد که موش در تله افتاده است وقتی نزدیک تله رفت ماری در تله گیر افتاده بود ، مار که هنوز زنده بود به پیرزن نیش زد ، پیرزن در بستر بیماری افتاد .طبیب پیرزن را معاینه کرد وگفت:باید برایش سوپ مرغ درست کنی پیرمرد مرغ را گشت وپیرزن چون خیلی ضعیف شده بود طبیب گفت : باید به اوگوشت کباب بدهید پیرمرد به طویله رفت و گوسفند راگشت وگوشتش راکباب کرد وبه او داد وچون فامیل های زیادی به عیادت پیرزن آمدند پیرمرد مجبور شد برای ناهار مهمان ها گاورا کشت وبا گوشتش برای مهمان ها غذا درست کرد.از این رو دیگر حیوانی در طویله نماند.درحالی که فکر می کردند تله موش ربطی به آنها ندارد واین ها همه درحالی بود که موش از ایستاده بود واین صحنه عا را تماشا می کرد.
قصه گو سوالاتی در مورد قصه از بچه ها پرسید ن که همراه باجایزه از طرف قصه گو
قصه گو: مائده رضایی