قصه گویی سنتی در تاریخ 96/11/3 در ساعت 18 توسط خاله مریم هر هفته روزهای سه شنبه در سالن کتابخانه راسخ گزیر برگزار گردید.موضوع قصه امشب ما : دختر بهتر است یا پسر
یکی بود یکی نبوددوتا برادر بودند برادر بزرگترهفت تا پسر و برادر کوچکتر هفت تا دختر داشت برادر بزرگتر همیشه با طعنه به برادرکوچکترمی گفت :پسر بهتر از دختر است برادر کوچکتر همیشه از حرف های برادر بزرگتر ناراحت می شد ولی چون بزرگتر بود بهش چیزی نمی گفت تا زمانی که بچه ها بزرگ شدن یک روز برادر کوچکتر از حرفای برادرش ناراحت شد و در گوشه اتاق نشست و به فکر فرو رفت دخترش دید که پدرش ناراحت در گوشه ی اتاق نشسته و پرسید چه شده پدر ، پدرش گفت : عموت همیشه به من می گوید پسر بهتر از دختر است بعد برادر کوچکتر پیش برادر بزرگترش میرود و بهش می گوید یکی از پسرهای شما و یکی از دخترهای من را به بیرون از شهر برای کار میفرستیم ببینیم که دختر بیشتر پول میاره یا پسر هردوتا آنها میروند به یک دوراهی می رسند پسره از یک راه و دختره از راه دیگر میروند و دختره به شهری میرسد و در آن شهر اولین مغازه که میبیند مغازه ی زرگر بود وارد مغازه می شود و از صاحب مغازه میپرسد شما کارگر نمی خواهید مرد زرگری قبول می کند که دختره در مغازه اش کار کند ودر مغازه زرگر مشغول به کار می شودو درانجا مهارتی کسب می کند . …. وادامه ی قصه
و بعد ازیک سال موقع برگشت دختره به همان دو راهی اولی می رسد ومی بیند پسر عموش نیست وبه همان راهی که پسر عموش رفته است می رود بعد از کلی گشتن پسر عمویش را در پارک می بیند که وضع ظاهری درستی ندارد پیش پسر عمو می رود وازش می پرسد این چه وضعی است پسر عمویش جواب می دهد که نه کاری پیدا کردم که سرمایه ای داشته باشم ونه مثل شما مهارتی کسب کنم ودوباره دخترعمو وپسرعمو به شهر خود باز می گردند. ونزد خانواده خود بر می گردند وبا دیدن بچه ها برادر بزرگتر شرمنده برادر کوچکتر می شود که همیشه با طعنه هایش برادر کوچکتر را ناراحت می کرد این جاست که دختره پدرش راسربلند می کند.
پایان