قصه گویی سنتی هر هفته روز های سه شنبه ساعت ۱۹:۳۰ توسط محمد حسن پور و خاله مریم در سالن کتابخانه راسخ گزیر برگزار میگردد.
قصه امشو ما: محبت گردن شیر آورد زیر
روزی پادشاه از بیابانی رد می شد و در راه یک دختر زیبارویی را دید که چوپانی می کرد و پادشاه عاشق دخترک شد و بعد از چند روز به خواستگاری دخترک رفت اما دختر به پادشاه جواب رد داد . پادشاه ناراحت شد و دستور داد که خترک را به قفس شیر ببرند تا غذای شیر شود دخترک به پادشاه گفت : امشب من را نبرید فردا صبح من خودم به قصر شما می آیم پادشاه به سربازان گفت رهایش کنید وهمان شب دخترک یک گوشفند را کشت و گوشت آن را تکه تکه کرد و در کیسه ای گذاشت و همراه خودش در قفسه شیر برد، هر بار که شیر می خواست به او حمله کند یک تکه گوشت را به شیر میداد تا اینکه دخترک شیر وحشی و خطرناک را رام کرد تا حدی که شیر نزدیک دخترک رفت و سرش را روی پاهای دختر گذاشت و صبح که پادشاه و سربازان آمدند از کار دخترک تعجب کردند و اینجوری شد که اسم قصه ما شد محبت گردن شیر آورد زیر.