کتابخانه گزیر

کتابخانه راسخ گزیر

ارسال شده توسط کتابدار گزیر در آوریل - 28 - 2019 0 دیدگاه

نشست کتابخوانی کتابخانه درهفتم اردیبهشت ماه 98 برگزار شد. در این نشست، چهار نفر از اعضاء کتاب خوانده شده را به دوستان خود معرفی نمودند. هدف از برگزاری این نشست، ترغیبب به مطالعه و کتابخوانی و دریافت تجربیات بیشتر می باشد مطالعه و کتابخوانی از اهمیت زیادی برخوردار است و افراد با مطالعه می توانند راه های بیشتر و تجربیاتی را کسب کنند برای هر انسانی و در سنی نیاز است و باید تلاش کرد تا با ایجاد شرایط مناسب و برنامه ریزی فضای مطالعه را فراهم نمود.

1.عایشه جنکوکه کتاب خرگوش باهوش و شیر نادان ، به قلم  محمدعلی دهقانی و از انتشارات میامین به دوستان معرفی نمود.

, “در جنگلی كه به جنگل دوستی معروف بود، حیوانات زیادی زندگی می‌كردند. خرگوش باهوش و سنجاب كوچولو درباره مسابقه دو بزرگی كه قرار بود برگزار شود، صحبت می‌كردند. جایزه مسابقه یك جفت كفش زیبا بود. آن دو هر روز به تمرین می‌رفتند. روز مسابقه فرا رسید، همه جمع شدند و مسابقه آغاز شد. خرگوش باهوش و سنجاب كوچولو از همه جلوتر بودند. ناگهان پای سنجاب كوچولو پیچ خورد و به پایین تپه سقوط كرد. خرگوش باهوش به كمك او رفت و به مسابقه ادامه نداد، اما به خاطر مهربانی و فداكاری او، كانگورو كه برنده مسابقه شده بود، كفش مسابقه را به خرگوش باهوش داد.

2.صالح بارانی کتاب رستم و اسفندیار، به قلم حسین بابانژاد و از انتشارت آفریدگار قلم به دوستان خود معرفی نمود.

این كتاب حاوی داستانی درباره رزم رستم و اشكبوس كشانی است. در این داستان می‌خوانیم: جنگ ایران و توران در زمان پادشاهی «كیكاووس» درمی‌گیرد. با آمدن رستم سپاه ایران جان تازه‌ای می‌گیرد. «اشكبوس كشانی» از سپاه تورانیان با رهام و سپس با رستم می‌جنگد. رستم، او را شكست می‌دهد. با خواندن این داستان، با قصه پهلوانی‌های ایرانیان به ویژه «رستم» آشنامی‌شویم.

3.لعیا گندمی کتاب دخترک گل فروش، به قلم حسین شرقی و از انتشارات یکی بود یکی نبود به دوستان خود معرفی نمود.

در دهکده‌ای پشت کوه‌های آلپ، دختر زیبایی با مادربزرگ مهربانش زندگی می‌کرد. مادربزرگ پیر و ناتوان بود و دختر برای خرج زندگی او دشت‌های سرسبز دهکده گل‌های رنگارنگ می‌چید و برای فروش به شهر می‌برد. به همین دلیل، او در دهکده به دخترک گل‌فروش معروفت شده بود. پیرمرد مهربانی با ریش‌های بلند و پرپشت، کمی بالاتر از کلبة مادربزرگ زندگی می‌کرد. همه او را عمو پشمالو صدا می‌زدند. عمو پشمالو هیزم‌شکن بود و وقتی که برای فروش هیزم به شهر می‌رفت، دخترک گل‌فروش همراه او می‌رفت. یک روز دختر مجبور بود تنها به شهر برود. در بین راه، جنگل زیبایی قرار داشت. دخترک وارد جنگل شد و بچه آهویی را که در تلة شکارچیان گیر کرده بود، نجات داد. مادر بچه آهو رسید و هر دو نگاه تشکر‌آمیزی به دختر کردند و با عجله از آن‌جا دور شدند. زمانی که دخترک مجبور بود گل سرخ را برای مداوای مادربزرگ از کوه آلپ و آن سوی دره پیدا کند، آهوان به کمک دخترک شتافتند.

 اردیبهشت ماه (2) پانزدهمین اردیبهشت ماه (3) پانزدهمین اردیبهشت ماه (7) پانزدهمین اردیبهشت ماه (6) پانزدهمین

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاه خود را بنویسید


  • RSS
  • Delicious
  • Digg
  • Facebook
  • Twitter
  • Linkedin
  • Youtube

جستجو

مطالب محبوب

بخش نوجوانان

در این بخش منابع و سایت های مرجع زبان برای ...

مسابقه بزرگ اطلاعات عمومی ویژه روز دختران

کتابخانه راسخ گزیر به ­مناسبت روز دختران اقدام به برگزاری ...

مسابقه ی عکاسی در گزیر

فرصتی استثنایی جهت به اشتراک گذاشتن عکسهای خود با شرکت ...

کلاس های تقویتی دبیرستان و تست کنکور

بدینوسله به اطلاع کلیه داوطلبان آزمون سراسری سال 94 می ...

رتبه های برتر کنکور گزیر

دست اندرکاران کتابخانه عمومی مشارکتی راسخ گزیر ضمن ارج نهادن ...