قصه گویی سنتی هر هفته روز های یکشنبه در ساعت ۲۰ توسط قصه گوها در سالن کتابخانه راسخ گزیر برگزار می گردد.
*خاله طیبه * قصه گوی خوش ذوق گزیری در کتابخانه راسخ گزیر این هفته با قصه ی پند آموز * پادشاه * را برای ما تعریف میکند
پادشاهی بود که پسرانش را در جنگ از دست داده بود و به فکر این افتاد که جانشینی برای خود انتخاب کند جوانان شهر را فرا خواند پادشاه به هر جوان دانه ای داد تا آن را بکارد ووقتی رشد کردبه قصر بیاورند وبعد از 90روز برگردند از بین انها یکی دوست داشت که پادشاه شود دانه را کاشت ولی رشد نکرد دانه را برداشت وبه دهکدههای اطراف بردبا ز هم رشد نکرد به کوهستان برد باز هم رشد نکرد پادشاه آنها رافرا خواند هر جوان گیاهی در دست داشت اما آن جوان گلدان خالی اورد پادشاه از او پرسید چرا گلدانت خالیست جوان گفت هر جا دانه راکاشتم رشد نکرد نه در دهکدههای اطراف نه کوهستان، پادشاه گفت اینجوان جانشین من است چون راستگو و درستکار است همه اعتراض کردند پادشاه گفت من این دانه ها قبل ازاینکه به شمابدهم جوشانده ام به همین خاطر رشد نمیکند همه جوانان از کار اشتباه خود شرمنده شدند.