قصه گویی سنتی هر هفته روز های یکشنبه در ساعت ۲۰ توسط قصه گوها در سالن کتابخانه راسخ گزیر برگزار می گردد.
* خاله طیبه * قصه گوی خوش ذوق گزیری در کتابخانه راسخ گزیر این هفته با قصه ی پند آموز * چوپان * را برای ما تعریف میکند.
چوپانی بود که پیش یک مرد ثروتمندی چوپانی میکرد روزی مرد ثروتمند تصمیم گرفت که به شهر خودش بازگردد و به چوپان گفت من میخواهم همه گوسفندانم را بفروشم چوپان گفت اگر گوسفندان را بفروشی من دیگر چه کاری انجام دهم مرد ثروتمند به چوپان گفت من دستمزدت و یک مقداری اضافه تر برایت می دهم دستمزد چوپان ۵ درهم بود چوپان قبول نکرد فقط ۵ درهمی که دستمزدش بود گرفت پول اضافی از مرد ثروتمند نگرفت. روزی چوپان در شهر دید که مردم شهر به دور بازرگانی جمع شده بودند و مردم به بازرگان پولی می دادند تا برای آنها کالا یا مواد غذایی از شهرهای اطراف بیاورد اما پول چوپان خیلی کم بود چوپان هم پولش را به او داد و گفت به اندازه پولم برای من هرچیزی شد بیاور بازرگان گفت پول تو خیلی کم است من با این پول کم چه چیزی برای تو بیاورم و بازرگان پول چوپان را گرفت و رفت و از شهرهای اطراف بازرگان برای مردم هر چیزی که خواسته بودند خرید و با ۵ درهم چوپان فقط میتوانست یک گربه برای او بخرد بازرگان حرکت کرد و رفت برای استراحت در شهری ماند مردم آن شهر وقتی گربه را در دست بازرگان دیدند گفتند ما این گربه شما را به هر قیمتی باشد از شما میخریم مرد بازرگان خیلی تعجب کرد و پرسید گربه را برای چه میخواهید به این قیمت بخرید گفتن در شهر ما موش های زیادی هست ولی گربه وجود ندارد آنها هم وزن گربه برای او جواهراتی دادند. زمانی که بازرگان کالاهایی که برای مردم خرید بود به آنها داد و به چوپان کیسه ای از جواهرات داد و از چوپان پرسید این ۵ درهم را چطوری بدست آورید که این گونه برایت برکت آورده و چوپان گفت این ۵ درهم دستمزدم بوده که پیش مرد ثروتمندی چوپانی میکردم او به من اضافه تر از حقوق داد ولی من فقط به اندازه دستمزدم از او گرفتم .